تواین زمونه
کی درس میخونه
کتاب چیه کلاس چیه مدیرکدومه
کتاب تو کیفابیدانمیشه
همش سی دی همش نوار بس درس چی میشه
مادرس نخوندیم
مخمون افتاد ازکار
زمان کنکور رسیده ازراه
حالاوای وای .وای وای وای
خب درس نمیخونیم که بجاش میشینیم شعرمیگیم خداخودش امسال رو ختم بخیر
بکنه
بلاخره مارو اردوبردن دردل دامان طبیعت ماهم که همش رودرختا
اویزون بودیم
کلی بهمون خوش گذشت و........
گوشیم هم روشن نمیشه نمیدونم چشه
خب کلی حرف داشتما ولی همشون یادم رفت
وخی یادم امدم میام تو بعدانوشت میزارم
راستی دوست قدیمی دیگه چرابهم سرنمیزنی هان دلم برات تنگیده
خب خب برنامه مشهدهم افتادتو تیرماه
فعلادیگه حرفی ندارم بای بای
لطیفه
مرغه گفت:<روی تنم بال دارم یک دل خوش حال دارم رو کاکلم خال دارم .> خروسه با تعجب گفت:
< راستی ! کو؟ کجاست خالت ؟> مرغه خندید و کفت :< هیچ جا ! من که خال ندارم فقط استعداد شعر دارم.>
دستمال به دماغ گفت:< میخواهم به خانه ات بیایم . نشانی خانه ات را بده!> دماغ گفت:<یادداشت کن:
بزرگراه گردن *میدان صورت * خیابان چانه * کوچه لب *طبقه دوم * زنگ دماغ *>
معلم:اگر گفتی چرا ماهی توی آب است ؟
شا گرد :حتما رفته آب بخورد * افتاده توی حوض !!!!
خانم گاوه گوساله اش را دعوا کرد وگفت :<< دیگر به تو شیر نمیدهم .>>
گوساله هم قهر کرد وگفت: << خوب نده میرم از بقالی میخرم .>>
در کوی تو مستانه می افتم و می خیزم دلداده و دیوانه می افتم و می خیزم من مست و پریشانم می نالم و می مویم مدهوش ز پیمانه می افتم و می خیزم تا آنکه تو را یابم می گردم و می جویم پس بر در آن خانه می افتم و می خیزم چون شمع شب عاشق می سوزم و می گریم از عشق چو پروانه می افتم و می خیزم گر دست دهد روزی تا خاک رهت گردم در پای تو جانانه می افتم و می خیزم گفتی که ز جان برخیز در ملک عدم بنشین زین روست که مستانه می افتم و می خیزم دیوانه رویت من چون گرد به کویت من ای دلبر فرزانه می افتم و می خیزم بازآی وگرنه می هستی ز کفم گیرد این سان که به میخانه می افتم و می خیزم
ون دوستت دارم
حتی آفتاب
که به پوستت می گذرد من
می سوزم...
تا کفش های رفتنت جفت می شد
غریب می مانم...
که نیلوفرانه...
دوستت می دارم...
نه مانند مردمانی که
دوست داشتن را از سر شهوت
نشخوار می کنند...
من
درست مثل خودم
هنوز
و
همیشه ...
""دوستت دارم""
گل نازم
تو با من مهربون باش
واسه چشمام پل رنگین کمون باش
اسیر باد و بارونم شب و روز
گل این باغ بی نام و نشون باش
من عاشقی دلخونم
شکسته ای محزونم
پناه این دل بی آشیون باش
دلم تنگه تو با من مهربون باش
گل ناز آسمونم بی ستاره است
مثه ابرا دل من پاره پاره ست
دوباره عطر تو پیچیده در باد
نفس امشب برام عمر دوباره است
من عاشقی دلخونم
شکسته ای محزونم
پناه این دل بی آشیون باش
دلم تنگه تو با من مهربون باش
گل نازم بگو بارون بباره
که چشماتو به یاد من میاره
تماشای تو زیر عطر بارون
چه با من می کنه امشب دوباره
شب و تنهایی و ماه و ستاره
من عاشقی دلخونم
شکسته ای محزونم
پناه این دل بی آشیون باش
دلم تنگه تو با من مهربون باش
آه ...
شب عشق است و هر کس دست یار خویش می بوسد
غریبم.بی کسم.من دست غم.غم دست من می بوسد عشق را با تو تجربه کردم، امید به زندگی را در تو آموختم ، محبت را در قلب تو یافتم با هر تپش قلبم میگویم دوستت دارم و چشمان همیشه عاشقم در انتظار توست
هیچی نمی دونم
کاش نمی پرسید
کسی ازم که آخرش
چی
می شه؟
باور کن منم نمی دونم
پ.ن
ازم نپرسین می خوام واسه آیندم
چی کار کنم
نپرسین چرا عمرتو بی خود صرف
می کنی؟
......................................................................
لحظه های رنگ باختن از برای رنگ گرفتن آنجا که انسان از رندی خود بهره جست صدا به گوش رسید و من فقط ایستادم تا خوب گوش دهم و برای ادامه راه را نرفتن به فکر فرو بروم و خودم را از این مهلکه که خود هم نمیدانم چگونه گرفتار آن شده ام نجات دهم این یک درد مشترک است همه برای پیدا شدن هویت درگیر گم کردن دیگران هستند صدای گوش خراش انسان که با ستیز خود را به اثبات میرساند از جبر تاریک حکایت دارد نه از بیداری حاصل از نخوابیدن ! یاد گرفته اند که حق خود را در پایمالی حقوق دیگران جستجو کنند او را برده زر خرید خود میدانند و از کنار این تفکر 4 تفکر دیگر بیرون جسته و اگر ادامه چنین باشد تا انتهای راه را بشمار واقعا هیچ گاه برای راه انتهائی نیست چون انتها همان ابتدای دیگران را رغم زده من اما دوستدارم از این تحمیل به تکفیر خود تن دهم دوست دارم خلاف عرف آن اجتماع برخورد کنم دلم برای انسان میسوزد زن بودن یا مرد بودن مهم نبود انسان مهم است این تحول نام دارد نه فریاد من و ترس او ! بیداد درمن حکایت تلخی است از سالها زندگی برای به چالش کشیدن انسان خنده ها لبریز ترس اشکها جاری اما هیچ کس نفهمید که درد مشترکی میان انسان ها به وجود آمده همه از نبودن آگاهی در عذاب به سر بردند من که زاده تفکر نا آگاهانه ام هم نمیدانم چگونه و چگونه از این قصاوت از دنیا مسخره فریاد اول صبح بیرون بیایم آیا مرگ مرا و تفکر زاده آن اجتماع را از بین میبرد یا من تخم چنین فکری را کاشته ام برای سالهای پس از من ...
حق که برترین راه روی دیوار است نگهدارتان
پ.ن:
گاهی لطف دیگران دیگران را می آزارد!
من استادم تا خودش بگوید...
از ترس فردا امروز نابود شد....
چه کسی میداند فردای بی او چگونه است
دعا لازم است
ای آنکه زنده از نفس توست جان من
آن دم که با توام، همه عالم ازان من
آن دم که با توام، پُِرم از شعر و از شراب
میریزد آبشار غزل از زبان من
آن دم که با توام، سبکم مثل ابرها
سیمرغ کی رسد به بلندآسمان من
بنگر طلوع خندهی خورشید بر لبم
زان روشنی که کاشتی ای باغبان من!
با تو سخن ز مهر تو گفتن چه حاجت است؟
خود خواندهای به گوش من این، مهربان من
و نیکان و نیکویی ها نیز به تو روی آورند.
آرزو دارم دوستانی داشته باشی
برخی نادوست و برخی دوست دار
که دست کم یکی در جمعشان مورد اعتمادت باشد.....
چون زندگی بدین گونه است
برایت آرزومندم که دشمن نیز داشته باشی نه کم و نه زیاد درست به اندازه
تا گاهی باورهایت را مورد پرسش قرار دهد
که دست کم یکی از آنها اعتراضش به حق باشد
تا زیاد به خودت غره نشوی
همچنین برایت آرزومندم صبور باشی نه با کسانی که اشتباهات کوچک میکنند
ککه این کار ساده ایست بلکه با کسانی که اشتباهات بزرگ میکنند
امیدوارم دانه ای هم به خاک بیفشانی هرچند خرد باشد
و با روییدنش همراه شوی تا دریابی چقدر زندگی در یک درخت جریان دارد
آرزومندم اگر به پول و ثروت رسیدی آن را ژیش رویت بگذاری و بگویی این دارایی من است
فقط برای اینکه آشکار شود کدامتان ارباب دیگری است
آری!!!!! پول ارباب بدی است اما خدمتکار خوبی است!!!
ودر پایان برایت آرزومندم همواره دوستی خوب و یکدل داشته باشی
تا اگر فردا آزرده شدی یا پس فردا شادمان گشتی
با هم از عشق سخن بگویید و دوباره شکوفا شوید
پ ن : چیزهایی را برایت آرزو کردم که خود هیچ وقت نداشتم و هیچ کس در حقم آرزو نکرد
بـــــــــــــازم?آمدی تو بر سر راهــــــــــــم
آی عــــــــــــــشق? میکنی دوباره گمراهم
دردهــــــــــا? من جوانی را بســــــــر کردم
تنــــــــــــــها? از دیــــار خود سفــــــــــر کردم
دیـــــــریست? قلب من از عاشقی سیر است
خــــــــــسته? از صـــــدای زنجـــــیر اســـت
دریـــــــــــــــا? اولین عـــــشق مرا بــــــــــردی
دنیــــــــــــــــــــــــــا? دم به دم مــرا تو آزردی
دریـــــــــــــــــــا? سرنوشتم را بیــــــــاد آور
دنیـــــــــــا? سر گذشتم را نکن بــــــــــاور
مــــــــــــن غریبـــــــی قصه پــــــــــــردازم
چــــــــــون غریقی غـــــــــــــرق در رازم
گـــم شدم در غربت دریــــــــــــــــــــــــا
بـــــــــی نشان و بی هــــــــــــــم آوازم
میــــــــــــــــروم شبها به ساحل هــــا
تـــــــــــــــــــــا بیابم خلــــــــــوت دل را
روی مـــــــــــــوج خسته ی دریــــــــــــا
مــــــــــــینویسم اوج غــــــــم ها را
به کدامین دیار (بی من ) بار سفر بستی و رفتی ؟ به کجا رفتی که
حتی دستم به دامنت برای التماس بودنت نمی رسد ؟
به کدامین چشم خمار و سیاه باز تمنای نجوا کرده ایی ؟
کجا رفتی که در پیچ و خم تمام خاطراتت پای برهنه به مویه نشستم
ونبودی !
تو که به حسرت تمام خوبیهایت دردمندانه به دار محبتم کشیدی بازا
ا ا ا ا که عاجز و محتاج تو ام
زندگی به من آموخت که چگونه اشک بریزم اما اشک به من نیاموخت که چگونه زندگی کنم
در عصرهای انتظار به حوالی بی کسی قدم بذار،خیابان غربت را پیدا کن
وارد کوچه پس کوچه های تنهایی شو،کلبه ی غریبی ام را پیدا کن
کنار بید مجنون خزان زده و کنار مرداب آرزوهای رنگی ام
در کلبه را باز کن و به سراغ بغض خیس پنجره برو حریر غمش را کنار بزن
مرا خواهی دید با بغضی کویری غرق در
عصاره ی انتظار پشت دیوار غم هایم نشسته ام
بغضمو وقت جدایی نگه داشتم به سختی حتی واسه دلخوشیمم دست
تکون ندادی
رفتی اخه چرا تنهام گذاشتی ی ی ی ...
0000000 0000000
نفرین به جاده ها نکن
00000000000000 0000000000000
000000000000000000 000000000000000000
000000000000000000000000000000_______00000
0000000000000000000000000000000_________0000
0000000000000000000000000000000000________0000
0000000000000000000000000000000000000_____0000
0000000000مســـــــافـــــــــــر تنـــــــهــــــایـــی00000000000___00000
00000000000000000000000000000000000000000_000000
000000000000000000000000000000000000000000000000
000000000000000000000000000000000000000000000000
0000000000000000000000000000000000000000000000
00000000000000000000000000000000000000000000
0000000000000000000000000000000000000000
000000000000000000000000000000000000
000000000000000000000000000000
000000000000000000000000
00000000000000000000
000000000000000
0000000000
000000
0000
00
تقصیر جاده ها نیست
عزیز رو بغض خیس
پنجره اینجوری اشکاتو
نریز به دوروبر نگاه نکن
قحطی... مهربونیه
حال کبوتر رو نپرس
بد جوری بالش خونیه
نفرین به این مرامو زمونه
نفرین نکن به اسمون،
تقصیر آسمون چیه ؟
بین تموم آدما درد من
و
تو یکیه اشکاتو پاک
کن همسفر ...